چه زمانی تورم برای اقتصاد خوب است؟
تورم یک پدیده بسیار مورد بحث در اقتصاد بوده و هست. حتی استفاده از کلمه تورم در زمینههای مختلف معانی مختلفی به همراه دارد.
بسیاری از اقتصاددانان، بازرگانان و سیاستمداران معتقدند که سطوح متوسط تورم میتواند مصرف را هدایت کند، با این فرض که سطوح بالاتر مخارج برای رشد اقتصادی بسیار مهم است. اما موضوع به همین سادگی نیست.
درک تورم
تورم اغلب برای توصیف تأثیر افزایش قیمت انرژی یا مواد غذایی بر اقتصاد استفاده میشود.
برای مثال، اگر قیمت نفت از بشکهای 75 دلار به بشکهای 100 دلار برسد، قیمت نهادهها برای مشاغل و به دنبال آن هزینههای حملونقل برای همه نیز افزایش مییابد. این ممکن است باعث شود که بسیاری از قیمتهای دیگر واکنش نشان دهند و آنها هم رشد کنند.
با این حال، اکثر اقتصاددانان تعریف واقعی تورم را کمی متفاوت میدانند. تورم تابعی از عرضه و تقاضا برای پول است، به این معنی که تولید دلار (یا ارز محلی) نسبتاً بیشتر باعث میشود هر دلار ارزش کمتری پیدا کند و سطح عمومی قیمت را مجبور به افزایش کند.
تاثیر تورم
تاثیر اولیه تورم کاهش قدرت خرید است – یعنی همان مقدار ارز میتواند در دورههای تورمی مقدار کمتری موارد مورد نیاز را خرید کند.
اگرچه افراد ممکن است هزینه زندگی خود را با دستمزدی که میگیرند هماهنگ کنند، اما معمولاً عواقب آن را در خواربارهایی که میخرند، اجارهای که میپردازند و معاملاتی که متحمل میشوند، حس خواهند کرد.
در نتیجه تورم بالاتر، فدرال رزرو (یا بانکهای مرکزی هر کشور) اغلب سیاستهای پولی را اعمال میکند که منجر به افزایش نرخهای وجوه فدرال میشود. نرخهای بالاتر وجوه فدرال بر بسیاری از انواع وامدهی اثر دومینویی دارد و باعث میشود هزینه بدهی بیشتر شود (استقراض گران شود).
نرخ بدهی (نرخ بهره) بالاتر، باعث کند شدن اقتصاد میشود؛ زیرا وام گرفتن بهصرفه نخواهد بود و فعالیتهای اقتصادی کاهش پیدا میکند.
به عبارتی دیگر در دورههای تورمی، قیمتها بالاتر میروند و پرداخت بدهی گرانتر میشود. به این دو دلیل، شرکتها اغلب محصولات کمتری میفروشند و اقتصاد کند میشود. این ممکن است منجر به کاهش سود شرکتها، اخراج و فشار بر خانوارها شود.
نتیجه نهایی این رویدادها یک رکود بالقوه است. بانک مرکزی تلاش میکند تا تورم مهار شده و سطح قابل قبول بیکاری را حفظ کند. با این حال، هر یک از دو مورد اغلب در جهت مخالف حرکت میکنند. سیاستهای آنها اغلب یکی را افزایش و دیگری را کاهش میدهد.
اگرچه هیچ تضمینی در مورد اثرات پاییندستی سیاست پولی وجود ندارد، بانک مرکزی اغلب در هنگام مبارزه با تورم خطر ایجاد رکود اقتصادی را افزایش میدهد.
مزایای تورم
وقتی اقتصاد با ظرفیت کامل خود کار نکند، یعنی نیروی کار یا منابع استفاده نشدهی بیشتری وجود دارد. با این حال تورم از نظر تئوری به افزایش تولید کمک میکند.
دلار بیشتر به معنای هزینه بیشتر است که معادل تقاضای کل بیشتر است. تقاضای بیشتر به نوبه خود باعث تولید بیشتر برای پاسخگویی به این تقاضا میشود.
جان مینارد کینز، اقتصاددان بریتانیایی معتقد بود که برای جلوگیری از پارادوکس صرفهجویی (Paradox of Thrift)، تورم لازم است.
این پارادوکس بیان میکند که اگر به دلیل بهرهوری بیش از حد کشور به قیمتهای مصرفکننده اجازه داده شود به طور مداوم کاهش یابد، مصرفکنندگان ترجیح میدهند که خرید خود را متوقف کنند تا منتظر یک معامله بهتر باشند.
اثر خالص این پارادوکس کاهش تقاضای کل است که منجر به تولید کمتر، اخراج کارکنان و اقتصاد متزلزل میشود.
زمانی اقتصاددانان معتقد بودند که رابطه معکوس بین تورم و بیکاری وجود دارد و میتوان با افزایش تورم با افزایش بیکاری مبارزه کرد. این رابطه در منحنی معروف فیلیپس (Phillips Curve) تعریف شد. منحنی فیلیپس در دهه 1970 زمانی که ایالات متحده رکود تورمی را تجربه کرد تا حدودی بیاعتبار شد.
چه کسی از تورم سود میبرد
تورم کار را برای بدهکاران یک سیستم بانکی/مالی آسانتر میکند؛ زیرا وامهای خود را با پولی که ارزش کمتری نسبت به پولی که قرض گرفتهاند، بازپرداخت میکنند. این امر وامگیری و وامدهی را تشویق میکند که دوباره هزینهها را در همه سطوح افزایش میدهد.
بهعنوانمثال، اگر یک بدهکار در طول یک دوره تورمی 10,000 دلار بدهی داشته باشد، این بدهی با گذشت زمان ارزش کمتری دارد. ازنقطهنظر قدرت خرید، پرداخت آهسته این بدهی در دورههای تورمی شدید به دلیل کاهش ارزش بدهی، سودمندتر است.
زمانی که تورم بالا است، قدرت خرید پول یک کشور اغلب در برابر سایر ارزهای بینالمللی ضعیف میشود. این اغلب باعث میشود که ارزش ارزهای بینالمللی در رابطه با ارز تورمی تقویت شود؛ بنابراین کسانی که دارای ارز خارجی هستند ممکن است از تورم کشور دیگر سود ببرند.
وقتی تورم بد است
برای بسیاری، اصطلاح تورم نشانه چیزهای بد و دردناکی در اقتصاد است. در این حالت مصرفکنندگان با افزایش قیمتها، افزایش ریسک اخراج و کاهش قدرت خرید مواجه میشوند. این امر به ویژه برای کسانی که افزایش حقوق یا دستمزدی دریافت نمیکنند، صادق است.
مصرفکنندگانی که سعی میکنند خریدهای کلان انجام دهند ممکن است زمانی که تورم بالا است، از بازار خارج شوند. همان طور که فدرال رزرو نرخها را افزایش میدهد، هزینه بدهی افزایش مییابد و باعث میشود بسیاری از خریداران مسکن نتوانند مبلغ پرداخت ماهانه جدید را بپردازند.
تورم برای مصرفکنندگانی که به قیمتهای ثابت اقتصادی وابسته هستند نیز بد است. یکی از نمونهها کارگرانی هستند که بندهای قراردادهایشان اجازه افزایش دستمزد را نمیدهد. مثال دیگر سرمایهگذارانی است که سرمایه خود را به اوراق بهادار با درآمد ثابت اختصاص دادهاند.
این اوراق با درآمد ثابت نرخ خاصی را به دست میآورند که احتمالاً در طول دوره تورمی بالاتر خواهد بود؛ اما برای مدت سرمایهگذاری ثابت است.
در نهایت، بازنشستگان با مشکلات زیادی در دورههای تورمی روبرو هستند. درست است که تامین اجتماعی و سایر مزایای دولت با تورم تعدیل میشود. با این حال، افزایش مزایا اغلب باعث تاخیر در قیمتها میشود، بنابراین بازنشستگان ممکن است مجبور به پذیرش قیمتهای بالاتر شوند.
چه چیزی باعث تورم میشود؟
میلتون فریدمن تورم را بهعنوان نتیجه «پول بیش از حد به دنبال کالاهای کم» و در نتیجه قیمتهای بالاتر توصیف میکند. تورم گاهی اوقات میتواند نتیجه افزایش عرضه پول به دلیل مخارج دولت باشد. همچنین میتواند نتیجه افزایش تقاضا یا کمبود کالاهای مصرفی باشد.
به دنبال همهگیری کووید-19، تورم در ایالات متحده به شدت افزایش یافت که عمدتاً به دلیل مشکلات زنجیره تأمین و هزینههای اضطراری دولت، از جمله چکهای کمک مالی به خانوارها بود.
سخن پایانی
برای بسیاری از مردم، تورم ترسناک و مضر است. برای عده دیگری، تورم بخش ضروری رشد اقتصاد است. یکی از ملاحظات مهم تورم، واکنش دولت است که اغلب نرخ بهره را افزایش میدهد، اقتصاد را کند میکند و خطرات مرتبط با تورم را افزایش میدهد.
در دورههای تورمی، برخی از طرفها سود میبرند در حالی که برخی دیگر با ریسکهای بیشتری روبرو هستند.
مقاله های اقتصاد کلان خیلی خوب و مفید هستند و کمک زیادی به افزایش دانش اقتصادی افراد می کند با سپاس از شما